مرد چیزهای خاص. این را آقای نسیمی آن روز که وسط ایام امتحان ها رفته ام که چارت رشته ام را بگیرم و وقتی که دارد از آن پایین ها چیزی که می خواهم پیدا کند به من می گوید. این حرفش بیش تر برمی گردد به آن روز که من داشتم برگه ی راهنمای الکترونیک 2 را می نوشتم. بعد آماده کردنش اما آقای معتمد این ایراد را گرفت که برای دستگاه کپی دانشگاه باید حاشیه را بیشتر رعایت می کردی. منطقی ترین راه را انتخاب کردم؛ به انتشارات رفتم و به آقای نسیمی گفتم که از برگه هایم یک کپی 85 درصد بگیرد. کپی ها وسط برگه نمی افتادند. من چانه می زدم که یک جوری یک کاری بکند، مثلا کپی 85 درصد بگیرد و بعدش دوباره کپی بزند و آن را بیاورد وسط کاغذ. و او می گفت که با شلوغی این روزها فرصت نمی شود. می گفت یک آدم بیکار برای تو باید استخدام کنیم. بالاخره راضیش کردم که بروم داخل اتاقشان و خودم کپی ها را ببُرم و دوباره بچسبانم روی یک برگه ی دیگر و او کپی اش را بگیرد. اختیار تام چسب و قیچی و کاغذ را به من داد. آن برگه ها را آماده کردم. پایان درام این چند خط هم اینکه آن برگه ها با دو بار کپی شدن رنگی به رویشان نمانده بود و استاد گفت امیدوار است برگه ی راهنمای ترم قبل را پیدا و ضمیمه ی سوال کند. پری شب که خوابگاه بودم من و هادی داشتیم برنامه ی ترم بعدمان را ردیف می کردیم. درس هامان تا ترم چهار مشترک بود، اما بعدش دیگر تخصصی شده است. من چیزی نداشتم که از رویش بدانم چه درسی را برای ترم بعد می توانم بردارم. زشت است که بگویم چارت قیمتش 50 تک تومانی بیش تر نیست، که من چهار ترم گذشته را از رو چارت هادی انتخاب واحد می کردم. مهندس بی نظمی هستم دیگر.
0 comments:
Post a Comment