منم معتادم ، هی ترك ميكنم ، اما مگه خارج ميشه از خونم؟ توو خونم جريان داره ؛ استعداد نداشتن و نتونستن و حرفی نداشتن و سكوتِ بزرگم حاليش نيس ؛ منطق سرش نميشه
دقیق تر بگویم،
این روزها چیز جدیدی برایم رخ نمی دهد.
همان داستان های قدیمی و همیشگی است،
که آدم های تازه از راه رسیده
آن را تجربه می کنند.
/
ویلیام فاکنر
؛
نوشته های این صفحه صرفا برای این نوشته می شوند که نگارنده ی این سطور نوشتن از یادش نرود. با این حال تنها دل خوشی هایش همین چند کلمه است.
6 comments:
منم معتادم ، هی ترك ميكنم ، اما مگه خارج ميشه از خونم؟ توو خونم جريان داره ؛ استعداد نداشتن و نتونستن و حرفی نداشتن و سكوتِ بزرگم حاليش نيس ؛ منطق سرش نميشه
مخاطب خاص داشتن شيرينه ؛ اما خطرناك، از نظر بقاي يك وبلاگ. گرچه گمونم تو فرق داري از اين لحاظ!
anonymous هم من بودم كه اسممو يادم رف بگم
باید بمانم و در بزم ندامت پایکوبی کنم...
ما تمام شده ایم ..
می دانی؟
امشب تنها رویایمان است که چشم بر هم خواهد گذاشت...
motad!
salhast ke motadam...:-(
-----------------------------------
poste ghamgini bud!
کمی راه افتاد دوباره وبلاگم
قصه دلتنگي هاي ترا ، فقط گچ هاي پوسيده ي ديوار مي دانند که بي صدا مي ريزند و آهي خاموش مي رانند
Post a Comment