Saturday, January 29, 2011


و چون ساعت جدایی نزدیک شد روباه گفت :
- آه!.. من گریه خواهم کرد.
شازده کوچولو گفت:
 - تقصیر خودت است. من بدِ تو را نمی خواستم، ولی خودت خواستی که اهلی ات کنم..
روباه گفت :
-
 درست است.
شازده کوچولو گفت :
-
 ولی تو گریه خواهی کرد!
روباه گفت :
 -
 درست است.

-
 پس حاصلی برای تو ندارد.
-
 چرا دارد. رنگ گندم زار ها ...

شازده کوچولو/ ترجمه ی ابوالحسن نجفی 

0 comments: